ازدواج اجباری

پارت ۲۳


ویو ا.ت


وقتی جین گفت که موز و شیرموز دوست داره جونگ کوک گفت
جونگ کوک:الحق که به خودم رفته ایول
همه خندیدن که جیمین نالید(دخترم دهنتو ببند اون عشق زندگیمه باهاش اینجوری نباش)
جیمین:راستی بابابزرگ کی میرید
بابابزرگ:خوب شد یادم انداختی اونایی که قراره باهام بیان نیم ساعت. بگه پرواز داریم و وقت کافی ای نداریم پس سریع پاشید برید چمدون هاتون رو اماده کنید وقت کمه زود باشین


نیم ساعت بعد


همه رفتن ميخواستم درو ببندم که دیدم لینو داره میدوعه سمتم و با خوشحالی میگه
لینو:دوشت دخمل خوشملم من اومدم
ا.ت:(بغلش کرد و لپشو بوسید و باهم رفتن داخل که جونگ کوک گفت)
جونگ کوک:ا.ت عشقم زندگیم بیا بخوابیم من خوابم میاد لینو رو هم بیا لباساش رو عوض کن بخوابونش ساعت ۱۱ عه اگه لونا بود تا این موقعه هم میخوابوندش
ا.ت:باشه جونگ کوک اومدم یه دقیقه(کاپشن لینو رو دراورد کفشاش رو در اورد و رفتن بالا)
لینو:خوشملم عشکم من خوابم میاد میشه منو بخوابونی مسواک زدم
ا.ت:باشه خوشگلم
لباس خودم رو عوض کردم و لباس لینو رو هم عوض کردم چون لینو با ما بود و چون کرم داشتم رفتم لباس بنفشی که خیلی باز بود رو پوشیدم چون نمیتونست کاری کنه خوشحال بودم__😈__(دخترم نکن پسرم گناه داره الان که بچه هست اخه وقت کرم ریختنه__😐__)لباس رو پوشیدم که لینو اومد دستش رو روی سی&نه هام گذاشت و فشار داد و گفت
لینو:خوشملم خیلی نرمن و سفید عمو جونگ کوک دوسشون داره؟
ا.ت:اووووووو کوچولو کی اینو یادت داده
لینو:بابایی جین به مامانی میگه(خنده های کوچولو ها)
جونگ کوک تا رسید و دید لینو دستش رو گذاشته اونجا عصبانی به ا.ت گفت
جونگ کوک:ا.ت؟!
ا.ت:به من چه بچست
جونگ کوک دمپاییشو در میاره میخواد لینو بزنه چه لینو میپره بغل ا.ت و میگه
لینو:خوشملم این میخواد منو کتک بزنه
ا.ت:جونگ کوک
جونگ کوک:بیا بریم به خوابیم
رفتیم که لینو رو گذاشتم اونور چون اگه گیر جونگ کوک میوفتاد حتما دنپایی رو حرومش میکرد پس خودم وسط خوابیدم تا سرم رو گذاشتم رو بالشت داشتم سعی میکردم لینو رو بخوابونم که جونگ کوک شروع کرد(__اره منحرف شو__😈__)
به لمس کردن بدنم سرشو برد داخل گردنم چون موهامو گوجه بسته بودم مزاحمش نشدن